بیقرار
| ||
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست می رسم با تو به خانه از خیابانی که نیست می نشینی روبرویم خستگی در می کنی چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست باز می خندی و می پرسی که حالت بهتره ؟ باز می خندم که خیلی گرچه می دانی که نیست شعر می خوام برات واژه ها گل می کنند یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست چشم می دوزم به چشمت می شود آیا کمی دستهایم را بگیری بین دستانی که نیست وقت رفتن می شود با بغض می گویم نرو پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست بعد تو این کار هر روز من است باور این که نباشی کار آسانی که نیست
[ پنج شنبه 93/7/24 ] [ 9:0 صبح ] [ مهربان( مهر) ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |